یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

بچه ها اين نقشه جغرافياست بچه ها اين گربه هه ايران ماست

امروز که کلاس بودی چیزی بهتون یاد دادن که وادارم کرد که قبلش یه چیزایی رو برات توضیح بدم.what's your nationality? پیش خودم فکرکردم اگه معنی ملیت رو ندونی چطوری میخوای جواب بدی. خلاصه طبق معمول شبهایی که حوصله اش رو دارم شروع کردم به حرف زدن که یواش یواش برسیم به این سوال امروزتون و من یه کم برات معنی NATIONALITY رو توضیح بدم: من:مامان امروز سرکلاس خوب بود؟ کتاب جدید گرفتی؟ گل بانو:بله!!دوتا بچه گیده هم اومده بودن جدید بودن! من: چه عالی! اسمشون چی بود؟ گل بانو: صبا و محمد وِضا من: خوب امروز چی یاد گرفتی؟ گل بانو: 11 -12-13-14-15 من:دیگه چی؟ من پایین نشسته بودم صدای خانم معلمتون میومد که میگفت What's your natio...
29 خرداد 1392

وِرک سرزمین آبهای روان

صبح روز دوم با یه انرژی وصف ناپذیری از خواب بیدار شدم با اینکه شب قبلش تا نیمه های شب با دوستان گرم صحبت بودیم و خیلی دیر خوابیده بودم ولی صبح با تمام قوا ساعت 6 بیدار شدم. دلم میخواست همه رو بیدار کنم که یه پیاده روی صبحگاهی داشته باشیم ولی شما کوچولوها تو خواب نازی بودین که دلم نیومد بقیه رو بیدار کنم. این شد که خودم تنهایی راه افتادم تو کوچه های روستایی که اقامت داشتیم و پر شدم از عطر دل انگیز صبحگاهی. اونروز صبح قرار بود که بریم سمت قلعه واسه همین بعد نیم ساعتی که گشتم ترجیح دادم که برگردم و بقیه قوام رو بذارم واسه کوهنوردی و بالا رفتن. آخه میدونی مامانی خود روستاش هم کم از کوهنوردی نداشت. وقتی برگشتم بقیه هنوز خواب بودن واسه همین ...
27 خرداد 1392

الموت بر فراز خاطره ها

یه تعطیلی چندروزه این بار ما رو با خودش برد به جایی که زیباییهاش مسحور کننده است. جایی پر ازآسمان آبی، کوههای سر به فلک کشیده و مقتدر، دره های سبزو دلهره آور. درختهای پربار گیلاس. وای حتی الان که دارم از حال و هوای اونجا مینویسم دلم پر میکشه واسه دوباره رفتن.  انگار به جایی خارج از این دنیا با تموم هیاهوش رفته بودیم. قطعه ای از بهشت موعود خدا، جایی که حضور خدا رو پررنگ تر از قبل حس کردم با خلق این همه تضاد و زیبایی کنار هم، با رودخانه ها و چشمه های فراوونش که بی منت حتی در کوچه های روستاهاش هم جاری بود و صدای پای آب رو از همه جاش میتونستی بشنوی و سیراب شی. "الموت سرزمین زیبایی ها" این بار به پیشنهاد دوستای مهربونمون که هی...
27 خرداد 1392

پایان ترم یک زبان

این دوماهی که سرگرم یادگیری زبان بودی چه لحظه های شیرینی رو باهات تجربه کردم و چه شور و اشتیاقی از خودت نشون دادی واسه یادگیری بیشتر و بیشتر.. مثلا همین روز قبل از امتحانت که داشتیم باهم روی وایت بوردت حرفهایی که خونده بودی رو مینوشتیم و با هم میخوندیمشون و تو باید کلمه های سه حرفی که باهاشون مینوشتیم رو میخوندی.. یه بار واست نوشتم panو تو خوندی pat!! گفتم مامانی این که tنداره چرا میخونی pat؟ گفتی ماژیک رو بده خودم واسش t بنویسم تا بشه pat!!!! آهان درست شد!!!! پنچ شنبه ای که گذشت امتحان پایان ترم زبانت رو دادی و چه خوب از عهده اش براومدی زبان دان کوچک من... ...
26 خرداد 1392

قلعه الموت

روز بعد رو دیگه عزممون رو جزم کردیم واسه فتح قلعه و قله . فقط ناراحت بودیم چون خاله وحیده و عمو رضا با پارمیس نازنینم مجبور به برگشت بودن تا به یه جمع خونوادگی که حضورشون خیلی تأثیر گذار بود برسن و این بود که قبل از رفتن به کوه با دوستای عزیزمون خدا حافظی کردیم و اونا راهی تهران شدن. خیلی دلم میخواست تو کوه نوردی خاله وحیده هم کنارمون بود و بیشتر خوش میگذشت ولی خوب نشد.  با بقیه دوستان راهی شدیم.طبق گفته عمو محمد تمام مسیر رو سایه میپوشوند و چون بالای کوه بود خوب حتما سرد هم میبود این بود که لباس گرم هم برداشتیم و راه افتادیم ولی انگار این بار خورشید از یه طرف دیگه طلوع کرده بود که همه مسیر رو تو آفتاب طی کردیم سایه که ندیدیم هیچ کل...
21 خرداد 1392

دوست

این پست به نقل از مربی زبانته مهروی من: سر کلاس وقتی مربی زبانتون میخواسته بهتون یاد بده که بتونید در جواب what is your friend's name? اسم دوستتون رو بگین وقتی نوبت تو شده ازت پرسیده که اسم دوستت چیه؟ جواب دادی؟ دوست!! همونی که میریم پارک پیدا میکنیم؟؟؟؟؟ پی نوشت:بعد از اینکه معنی دوست رو واست توضیح داده گفتی: her name is parmis  
7 خرداد 1392

دختر ماهروی خانه ما

دخترک خانه ما روز به روز بزرگتر میشود و شیرین تر. هرروز در حال اثبات بزرگ شدن خویش است به هر بهانه ای.دلم میخواهد ساعتها بنشینم و نظاره گرش باشم با عشق. هرروز کاری جدید و هنری جدید نشان میدهد و میگوید ببینید من دیگه بزرگ شدم. برای هر لحظه اش به دنبال سرگرمی جدید است و هنوز هم مثل قبل هر سرگرمی فقط 10 دقیقه جذاب است و بس.تنها سرگرمی جذابش این روزها فلش کارتهای زبانش است که خسته اش نمیکند و این مرا امیدوارتر میکند به ادامه راه. دخترک خانه ما این روزها به شدت به کار خانه علاقه مند شده است. از جارو کردن و آشپزی تا جمع و جور کردن اتاقش و مرتب کردن کشوهای اسباب بازی.روزی یک بار اتاقش را جمع میکند و موجبات خوشحالی ما را فراهم. دخترک خانه ...
5 خرداد 1392
1